RSS

معروف کردن ائمه ، تضمینی ، بدون وقت قبلی !

خبرگزاری فارس از قول «چقائی» مدیرکل ثبت احوال استان مرکزی که خودش خیلی اسم خنده‌داری ندارد خبر داد در پی اهانت شاهین نجفی به یکی از ائمه که بچه‌ها در خانه هادی صدایش می‌زنند ، میلیون‌ها نفر که تا دیروز اسمشان شاهین بود تقاضا کرده‌اند که از امروز اسمشان بشود نقی ولی بچه‌ها در خانه همان هادی صدایشان بزنند . در اینجا ما ضمن پیشنهاد به مدیرکل مذکور در رابطه با اینکه قبل از این کارها از موقعیت شغلی خود سوء استفاده نموده و اول یک فکری به حال اسم خودش بکند که خیلی زاغارت است ، بطور داوطلبانه آمادگی کامل خود و سایر همکاران طنزنویس‌مان را جهت معروف کردن الباقی ائمه محترم و در نتیجه تغییر نام بسیاری دیگر از هموطنان‌مان اعلام نموده ، وقایع زیر را پیش‌بینی می‌نمائیم :

واقعه اول : در پی اهانت سامان اربابی به «باب الحوائج» که بچه‌ها در خانه امام کاظم صدایش می‌کنند ، تعداد غیوری از هموطنان با مراجعه به ثبت احوال استان کهکیلویه خواستار تغییر نام خود از سامان به باب الحوائج شدند . «پلخمون» مدیرکل ثبت احوال استان کهکیلویه با بیان این مطلب افزود : ملت ما امت هوشیاری است و هر موقع که لازم باشد در راه دفاع از اسلام حتی نام ناموس خود را هم عوض می‌کند . وی افزود : والدین محترم بهتر است از بچگی غیر از اسم اصلی اسم چندتا امام هم روی بچه‌هایشان بگذارند اومدیم زد و یارو معروف شد .

واقعه دوم : پیرو اهانت کامبیز حسینی به «باقر العلوم» که «منزل» ایشان را امام تقی صدا می‌کند ، چند صد هزار نفر از امت رشید پرور با مراجعه به «چغارگوش» مدیر کل ثبت احوال چهار محال و بختیاری ، خواستار تغییر نام خود از کامبیز به باقر شده و در شعارهای کوبنده‌ای نجات اسلام را تنها راه نام‌گذاری خود و خانواده‌شان اعلام نمودند . مدیرکل مربوطه سپس با حضور در جمع این عزیزان و اعلام خبر احداث یک پل معلق به همین نام در استان کهکیلویه ، در فرازهائی از تلاوت خود استفاده از سیره انبیاء خصوصاً در نامگذاری دختران را راه مفیدی برای اصلاح حجاب در سطح منطقه دانست و چیزهای دیگری هم افزود .

واقعه سوم : پس از اهانت نیک آهنگ کوثر به «ابو جعفر» که لات‌های محل ایشان را امام جواد صدا می‌کنند ، میلیونها نفر از هموطنان کشور بدلیل اینکه نام «نیک آهنگ» فقط همین یکی در ایران هست و هیچکس دیگری اسمش نیک آهنگ نیست ، برای تغییر نام خود به ابو جعفر دچار سردرگمی شدند . در همین راستا «شمین قوچ» مدیرکل ثبت احوال یک‌جائی در سخنان خود پس از اینکه مقداری افزود فرمود : با این اتفاق واقعاً ما خودمان هم نمی‌دانیم برای نجات اسلام دقیقاً باید چه کاری بکنیم و ترسمان از اینست که ناگهان دشمن پیروز بشود . وی پیشنهاد داد که امت سرافراز اسلام اول اسمشان را به نیک آهنگ تغییر بدهند بعد برای نجات اسلام آنرا بکنند ابو جعفر . لازم به ذکر است که ملت سرافراز اسلام نیم ساعت بعد متوجه شدند که ابو جعفر و جواد ، چندتا دیگر از اسمهای همان امام تقی و باقر است که در واقعه دوم از آن به اندازه کافی دفاع شده . این افراد سپس در انتظار واقعه بعدی به خانه‌هایشان گریختند .

واقعه چهارم : پیرو اهانت علیرضا رضائی به تمام ائمه هیچ اتفاقی در کشور نیفتاد . مدیرکل اتفاقات نیفتاده کشور با بیان این مطلب کمی هم افزود : از آنجا که اسم و فامیلی نامبرده بتنهائی هفت هشت ده‌تا امام را ساپورت می‌کند ما واقعاً گیر کرده‌ایم که الآن برای تغییر نام باید چه غلطی بکنیم ؟ وی ابراز امیدواری کرد که از این به بعد توهین کنندگان به ائمه دارای اسامی هخامنشی باشند که بهرحال بشود یکجوری اسلام را نجات داد !

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در جون 6, 2012 در Uncategorized

 

برچسب‌ها: ,

عادت به خونخواری ، اعتیاد غیر قابل ترک رهبر

سال گذشته و پس از پخش تلویزیونی اعترافات خنده آوری که احتمالاً مجید جمالی فشی تخت فشار انجام داده بود یادداشتی با عنوان « احمق ها هم باور نمی کنند » نوشتم .امروز دیدم یکی از دوستان بالاترینی ، در خصوص پاسپورت نمایش داده شده پس از اعدام مرحوم جمالی فشی ، نکاتی نوشته است که در نوع خود قابل توجه بود . البته این دوست ، در مورد سن جمالی فشی دچار اشتباه شده زیرا مجید در هنگام اعدام ، سی و چهار ساله بوده نه بیست و چهار ساله . اما نکته ای که نمی توان انکار کرد جعلی بودن پاسپورت است زیرا براساس اعترافات پخش شده ، این قربانی سیستم ضد عدالت جمهوری اسلامی ، سه سال پیش برای اولین بار پاسپورت اسرائیلی دریافت کرده است یعنی در سال ۲۰۰۹ . در حالی که در تصویر نمایش داده شده توسط سازمان صدا وسیمای دروغ پرداز جمهوری اسلامی ، پاسپورت منتسب به این جوان قریانی ، ۹ سال پیش یعنی در سال ۲۰۰۳ صادر شده است. آنچه امروز شاهد آن هستیم هیچ دلیلی ندارد جز عادت رهبر جمهوری اسلامی به خونخواری برای حفظ حاکمیت خود که متأسفانه هیچ علاجی ندارد
متن یادداشت « احمق ها هم باور نمی کنند »‌را در همین جا می گذارم بازخوانی آن ، خالی از لطف نیست

http://news.gooya.com/politics/archives/2011/01/116193.php

روزنویس مجتبی واحدی 

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در مِی 23, 2012 در Uncategorized

 

کمپین کمک به دیکتاتور‬، مجتبی واحدی

آنچه طی ساعات گذشته، نسبت به دکتر خزعلی انجام شد بهترین هدیه به جمهوری اسلامی و برخی کارگزاران مستبد آنست. امروز در داخل حاکمیت، غوغای عجیبی بر پاست و بسیاری از وابستگان، به دنبال جداکردن راه خویش از کسانی هستند که جز به خود نمی اندیشند. بسیارند کسانی که تصمیم گرفته اند به جای ادامه همکاری با روش های استبدادی، به همراهی با مردم آزادیخواه ایران روی بیاورند 

پانزدهم اردیبهشت نود و یک امروز از صبح خیلی گرفتاری داشتم و فرصت نکرده بودم به سایت های خبری، سری بزنم. حدود ظهر به وقت واشنگتن، سری به «بالاترین» و برخی شبکه های اجتماعی زدم که در حال حاضر منعکس کننده دیدگاهای مخالفان و منتقدان جمهوری اسلامی هستند. باور کنید نمی توانستم آنچه را که می دیدم باور کنم. گویی همه فعالان اپوزیسیون، به صورت یکجا دچار مکاشفه شده و عامل اصلی همه نابسامانی ها وظلم ها در داخل ایران را شناسایی کرده اند. طبق این مکاشفه یا کشفیه، اگر مهدی خزعلی در حین اعتصاب غذا در زندان جمهوری اسلامی، جان به جان آفرین تسلیم می کرد امروز، «ایران» یک «گلستان به تمام معنا» بود‪ابتدا فکر کردم پیشنهاد خزعلی موجب هجوم زایدالوصف مردم به مراکز اخذ رأی شده و این حضور، تبلیغات سران ‬جمهوری اسلامی به نفع خودشان را تسهیل کرده است. اما به برنامه های ضبط شده همه شبکه های تلویزیون جمهوری اسلامی، نگاهی انداختم و دیدم خبری نبوده است. بعدا فهیدم ‪همه دعوا بر سر اطلاعیه ای است که دو روز قبل بر روی وبلاگ مهدی خزعلی قرار گرفته است. این اطلاعیه متعلق به ‬گروهی می باشد که از آنها با نام «شورای هماهنگی جنبش سبز ایران » یاد شده و بر خلاف « شورای هاهنگی راه سبز امید » که خواستار تحریم انتخابات بود از مردم تهران دعوت کرده که در مراکز رأی گیری در تهران حاضر شوند و تک رأی خود را به نام علی مطهری به صندوق ها بیندازد.

قاعدتا لازم به توضیح نیست که من موافقتی با پیشنهاد خزعلی نداشتم و مخالفت خود را در قالب دو یادداشت و یک گفتگوی پر مخاطب تلویزیونی به صورت علنی اعلام کردم. اما رفتار برخی مخالفان خزعلی، هیچ تناسبی با «مخالفت با تک رأی به مطهری» نداشت. آنها ابتدا این فرضیه را مطرح کرده اند که «خزعلی، عنوان شورای هماهنگی راه سبز امید را سرقت نموده است». سپس «عمل سرقت» توسط خزعلی را تقبیح و نهایتاحکم «مهدور الدم بودن» را همراه با «مجوز هتک حرمت» او اجرا نموده اند.

حقیقت آنست که که مخاطبان شبکه های اجتماعی، بر خلاف برخی حامیان سنتی جمهوری اسلامی، آگاه تر از آن هستند که مثلا تفاوت «شورای هماهنگی راه سبز امید» را با«شورای هماهنگی جنبش سبز ایران» ندانند. هیچکس هم تاکنون از طرف خدا یا خلق خدا، جنبش سبز را به صورت یکجا تقدیم دوستانی که من هم اکثریت آنها را نمی شناسم ـ شورای هماهنگی راه سبز امید ـ نکرده نا هیچکس دیگر حق نداشته باشد از عنوان «جنبش سبز» برای انجام فعالیت سیاسی استفاده کند. پس بر اساس کدام منطق، عده ای از دوستان فعال در شبکه های اجتماعی، خودشان حکم صادر می کنند و خودشان هم حکم صادره را با «فحاشی سریالی به خزعلی» اجرا می نمایند؟ باردیگر مخالفت خود با هرنوع پیشنهادی که نتیجه آن شرکت در انتخاباتی که توسط دزدان آرای مردم اجرا می شود اعلام می کنم. از دکتر خزعلی هم گله دارم که چرا رفتار تک روانه و انتقاد برانگیز سید محمد خاتمی را به نحوی دیگر تکرار کرد. اما از سوی دیگر بر این باورم آنچه طی ساعات گذشته، نسبت به دکتر خزعلی انجام شد بهترین هدیه به جمهوری اسلامی و برخی کارگزاران مستبد آنست. امروز در داخل حاکمیت، غوغای عجیبی بر پاست و بسیاری از وابستگان، به دنبال جداکردن راه خویش از کسانی هستند که جز به خود نمی اندیشند. بسیارند کسانی که تصمیم گرفته اند به جای ادامه همکاری با روش های استبدادی، به همراهی با مردم آزادیخواه ایران روی بیاورند. اما گویی عده ای به صورت آگاهانه یا ناخود آگاه، بنیانگزار یک «‌کمپین » شده اند که وظیفه آن، وحشت آفرینی در میان «جدا شدگان ازدیکتاتوری » است. اعضای رسمی و افتخاری این کمپین، بخواهند با نخواهند با رفتار افراطی خود در برابر «‌مهدی خزعلی» به «خزعلی»‌های دیگر هشدار می دهند که « در این طرف برای شما جایی نیست پس تا جانی در بدن و نفسی در سینه دارید در کنار دیکتاتور ها بمانید و آنها را تقویت نمایید»! آیا این رویه، خواسته اکثریت حامیان جنبش سبز است؟ بعید می دانم

Gooyanews

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در مِی 8, 2012 در Uncategorized

 

برچسب‌ها: , ,

ای سرزمین من؛ قابل توجه این برنامه هیچگاه اجازه پخش دریافت نکرد

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در مِی 4, 2012 در Uncategorized

 

برچسب‌ها:

سرود اي ايران ـ با واژگان جديد

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در مِی 4, 2012 در Uncategorized

 

برچسب‌ها:

سخن دوم با مهدی خزعلی؛ افشاگری یا شریک جرم بافی؟ مجتبی واحدی

مجتبی واحدی

در یادداشت قبلی خطاب به دکتر خزعلی ، دو پرسش مطرح کرده بودم. گمان می کنم هیچیک از توضیحاتی که او ارائه داد متضمن پاسخ به دو پرسش قبلی نبود ضمن آنکه پاسخ مستقیم او به یادداشت « اقای خزعلی! اسب تروا را فراموش کردید» پرسش جدیدی را به سؤالات قبلی اضافه کرد

در ادامه تلاش های خستگی ناپذیر دکتر مهدی خزعلی برای قانع سازی معترضان به حضور در انتخابات، امروز یک کلیپ ویدئویی از او منتشر شده که در آن به صورت هم زمان، سوابق برخی اصلاح طلبان در سالهای گذشته و اقدام تأسف انگیز ایشان در روز دوازدهم اسفند ۹۰ ( روز نمایش انتخاباتی حاکمیت) به رخ آنان کشیده شده است. نمی دانم مقصود از این به اصطلاح افشاگری چیست ؟ آیا او گمان می کند اکثریت مردم، هم اکنون گوش خود را در اختیار برخی اصلاح طلبان حکومتی ـ از جمله سید محمد خاتمی ـ قرار داده اند وهرچه از دهان آنان به در آید الگوی رفتاری اکثریت ایرانیان خواهد بود؟ گمان نمی کنم خزعلی چنین برداشتی از وضعیت امروز جامعه ایران داشته باشد. فرضیه دوم آنست که خزعلی، از آغاز جنبش سبز با کنار گذاشتن همه دیدگاهها وعلاقمندی های سابق، خود را در کنار گروهی از اصلاح طلبان قرار داده که به هرنحو ممکن به دنبال بازگرداندن آب رفته به جوی و دریاقت سهمی از حکومت هستند. این فرضیه نیز مردود است زیرا سخنان و موضع گیری های شجاعانه و افشاگرانه دکتر خزعلی در ماههای پس از آغاز جنبش سبز، فاصله او با « از قدرت افتادگان تشنه قدرت » را آشکار می سازد. خزعلی حتی با سید محمد خاتمی نیز تفاوت اصولی دارد. به یاد داریم روزهایی را که سید محمد خاتمی بدون توجه به نقش اصلی رهبر در سرکوب خونین معترضان، توجه به اظهارات چهاردهم خرداد آقای خامنه ای را موجب حل بسیاری از مشکلات می دانست. در همان ایام و قبل وبعد از آن، خزعلی به دنبال تابوشکنی از «بت رهبری» بود و با نوشتن داستان « حضرت اقا غلط فرموده اند » به همگان یادآوری می کرد که بایستی تمرکز همه امور بر«فرمایشات آقا»‌ را برای همیشه به کناری نهاد. ( این داستان، اخیراً از وب سایت مهدی خزعلی، حذف شده است ). ضمن آنکه خزعلی اگر تنها به دنبال سهم خویش از قدرت بود در کنار «پدر » می ماند که همچنان از بانفوذترین روحانیون حکومتی است نه آنکه مجاورت با کسانی را انتخاب کند که با ناامیدی امکان بازگشت کمرنگ به حاکمیت را پیگیری می نمایند.

اگر دو فرضیه فوق در مورد افشاگری خزعلی، مردود باشد ـ که معتقدم هست ـ تنها یک فرض باقی می ماند: خزعلی می داند که دعوت به شرکت در انتخابات، هزینه سنگین دارد و او برای کاهش سهم خود از این هزینه پردازی، باید به دنبال شریک جرم باشد. از طرف دیگر، او به خوبی آگاه است که پیدا کردن شریک جرم از میان « مدعیان اصولگرایی » جز بدنامی به دنبال نخواهد داشت. پس، تنها راه باقی مانده برای « تئوری پردازان تک رأی » آنست که شرکت گروهی از اصلاح طلبان در نمایش انتخاباتی دوازدهم اسفند ماه را در بوق و کرنا کنند ؛ همان گروهی که بیش از تحریمی ها، سخن گو دارند و گروهی از ایشان نیز « استاد جنگ روانی » هستند!

اکنون مایلم صادقانه پرسش هایی را با مهدی خزعلی در میان بگذارم. آیا به نظر او «وعده شکنی» و «تک روی» گروهی از اصلاح طلبان، معیاری برای موجه بودن یک اقدام است؟ از آن بالاتر، مگر اصولا جنبش اعتراضی که روز به روز در حال گسترش در میان اقشار مختلف مردم است متأثراز مشی خاتمی و برخی اصلاح طلبان حکومتی است که اکنون قرار باشد به دلیل شرکت نیمه مخفی خاتمی و برخی دوستانش در انتخابات، اعتراض اصلی مردم در جنبش سبز را به کناری نهیم و رأی خود را تقدیم کسانی کنیم که بهترین لقب آنان، « دزد آرای مردم » است؟

در یادداشت قبلی خطاب به دکتر خزعلی، دو پرسش مطرح کرده بودم. گمان می کنم هیچیک از توضیحاتی که او ارائه داد متضمن پاسخ به دو پرسش قبلی نبود ضمن آنکه پاسخ مستقیم او به یادداشت «اقای خزعلی! اسب تروا را فراموش کردید» پرسش جدیدی را به سؤالات قبلی اضافه کرد. مهدی خزعلی در جوابیه خود برای من نوشته بود : « در دور نخست ـ دوازدهم اسفند ـ تن به نظرسنجی فضای مجازی داده و به احترام همه، از کانديداتوری منصرف و نوشتم که از خانه بيرون نميايم و رای نخواهم داد و پيش بينی کردم که شهر بوی مرده خواهد داد. آری چنين شد و شهر شهر مردگان بود». پرسش جدید از دکتر خزعلی آنست که « اگر به خاطر اجماع نسبی بر تحریم، در روز دوازدهم اسفند ماه، شهر بوی مردگان می داد و بدین طریق، داغی بزرگ بر دل زورگویان حاکم بر کشور گذارده شد چه اصراری داریم که در انتخاباتی شرکت کنیم که نتیجه آن در دفتر رهبری تعیین می شود ونه در پای صندوق های رأی؟ ایا با گرم کردن تنور انتخاباتی که مجریان و ناظران آن، دزدان آرای مردم هستند به پیشبرد دموکراسی در ایران، کمک خواهیم کرد؟ ا شما برای من نوشته اید ک «نمی دانيد بازجوی من چه مانوری می داد که فلانی و فلانی و فلانی رای دادند ». آیا همین سخن، نشان نمی دهد که آنچه بازجوی هیولای شما و بالادستی های او را شادمان می کند شرکت افرادی مثل شما در انتخابات است؟ آیا دل شما نمی لرزد که روز بعد از مرحله دوم انتخابات، هیولا ها ی دیگری بالای سر عبداله مؤمنی، بهاره هدایت، نسرین ستوده ، نرگس محمدی، محمد داوری، بهزاد نبوی، حشمت اله طبرزدی، منصور اسانلو، مسعود باستانی، و…بروند و بگویند « دیدید که حتی مهدی خزعلی هم به دعوت شما برای تحریم، وقعی ننهاد ؟» من با برخی کسانی که ظاهرا با شما اعلام همراهی کرده اند کاری ندارم. از کسی که در اوج فشار بر نویسندگان مستقل ایرانی و در خزان مطبوعات، موفق می شود کتاب خود را با مجوز وزارت ارشاد درایران تجدید چاپ کند هم دلخور نمی شوم که تنها راه نجات را شرکت در انتخابات بداند. اما از شما که همراهیتان با جنبش اعتراضی، در صفحات تاریخ ماندگار خواهد بود توقع دیگری می رود. به گمانم هنوز هم دیر نشده، شما می توانید به جای تمسک به اقدام خاتمی، به سخنان شجاعانه کروبی و موسوی از داخل زندان خانگی بیندیشید و سپس تصمیم شجاعانه خود را با حامیان جنبش سبز در میان بگذارید.

GooyaNews

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در مِی 3, 2012 در Uncategorized

 

برچسب‌ها: , ,

افشای تجاوز نظامی قطر به جزیره بوموسی پس از هشت سال توسط پیروز مجتهدزاده

۱۳۹۱/۲/۱۳ – ۲۰:۴۶

 

 

دکتر پیروز مجتهدزاده استاد جغرافیای سیاسی دانشگاه تربیت‌مدرس
پیروز مجتهدزاده، کارشناس مسایل سیاسی در ایران، در یک افشاگری بی‌سابقه از تجاوز نظامی امیرنشین قطر به جزیره بوموسی در سال ۲۰۰۴ و کشته شدن چند ایرانی خبر داد. تجاوزی که به گفته‌ی او با دستور مقامات عالی حکومت و به طور مشخص، وزیر خارجه‌ی وقت، کمال خزاری به مطبوعات، از دید مردم پنهان ماند.

به گزارش بامدادخبر، این استاد جغرافیای سیاسی و ژئوپلیتیک دانشگاه تربیت مدرس که اشراف کاملی به تاریخچه‌ی مناقشات میان ایران و امارات بر سر جزایر سه‌گانه دارد و از افراد تاثیر گذار بر نام گذاری «روز ملی خلیج فارس» از سوی دولت ایران بوده است در گفتگو با «تارنمای قانون» همچنین گفته که در دوران وزارت خارجه‌ی منوچهر متکی، کتابی در این وزارت‌خانه به چاپ رسیده تا ثابت کند که جزایر از آنِ امارات است.

متن کامل این گفتگو را در ادامه بخوانید:

خواهشمندم در آغاز به کوتاهی اشاره فرمایید که تاریخ درباره‌ی نام خلیج فارس چه می‌گوید؟

شناسایی آب‌ها و خشکی‌ها در دو تمدن ایران و یونان آغاز شد. هر دو تمدن ایرانی و یونانی، این دریا را «پارس» نامیده‌اند. یونانیان نامش را «سینوس پرسیکوس» (خلیج فارس) گذاشتند و ایرانیان آن را «درایا پارسا» (دریای پارس) نامیدند. داریوش هخامنشی، این نام را در کتیبه‌‌ای به مناسبت حفر کانال سوئز آورده است.

تمام اسناد موجود در همه‌ی تمدن‌ها به ما می‌گویند از زمان هخامنشیان، سراسر خلیج فارس، یعنی نه تنها جزایر این دریا که سرزمین‌هایی که امروزه در قطر، شمال عمان، امارت متحده عربی، شرق عربستان و کویت قرار دارند، همه جزو ایران و سرزمین پارسیان بوده‌اند. بنابراین خلیج فارس، دریای داخلی ایران بوده است و به همین دلیل یونانیان به آن سینوس پریسیکوس گفته‌اند.

«درایا پارسا»ی ایرانیان باستان در عربی به بحر فارس بدل شد و لاجرم در جغرافیای جهان اسلام تا قرن بیستم «البحر الفارسی» نام داشت تا اینکه در قرن بیستم کم‌کم به «الخلیج الفارسی» تغییر وضعیت داد.

با ورود انگلیسی‌ها به خلیج فارس و تصرف مایملک ایران در جنوب این دریا، آنان سیاست عربی‌کردن این مناطق را در پیش گرفتند.

بنابراین ریشه دعاوی کنونی به ورود انگلیسی‌ها به خلیج فارس برمی‌گردد؟
بله، سر چارلز بلگریو که بیش از ۳۰ سال نماینده سیاسی و کارگزار دولت انگلستان در خلیج فارس بود در سال ۱۹۳۵ طی نامه‌ای به دولت مطبوعش پیشنهاد کرد، اکنون که تمام صفحات جنوبی خلیج فارس را عربی کرده‌ایم، خوب است نامش را هم عوض کنیم، اما چون انگلستان با رضاشاه سر مسئله نفت درگیر بود، ترجیح داد این مسئله را پیگیری نکند و بر مشکلاتش با ایران نیفزاید.

بریتانیا حتی درصدد عربی‌کردن شمال خلیج فارس بود. آنان می‌خواستند در بندرعباس شیخ‌نشین درست کنند، اما میرزا آقاخان نوری که متأسفانه در تاریخ ایران به دستور انگلیسی‌ها بدنام شده است، دو بار با انگلستان جنگید. یکی از جنگ‌هایش در بندر عباس بود که انگلیسی‌ها را شکست داد و بعد از آن با سلطان عمان قراردادی بست که در تاریخ جهان بی‌سابقه است. طبق این قرارداد سلطان عمان تبعه‌ی ایران شد و برای اولین و آخرین بار در تاریخ بشر، پادشاه یک کشوری تبعه‌ی پادشاه کشور دیگری شد. بعدها نیز این سیاست انگلیسی‌ها در خوزستان دنبال شد که رضاشاه، خوزستان را از چنگالشان درآورد.

جزایر ایرانی خلیج فارس را چه هنگام انگلیسی‌ها به اشغال خود درآوردند؟
جزایر ایرانی خلیج فارس را انگلستان در سال ۱۹۰۳ اشغال کرد. پیش از ورود انگلستان به خلیج فارس، تمام داخل و شمال و جنوب این منطقه از آنِ ایران بود.

از ۱۹۰۳ تا ۱۹۷۱ که انگلستان از جزایر ایرانی خارج شد، ایران دست از ادعایش بر این جزایر برنداشت و دست به اقداماتی زد که در اشغال این جزایر اختلال ایجاد کند که این از منظر حقوق بین‌الملل بسیار مهم و ارزنده است، چون نشان دادیم ما همیشه خاک خودمان را می‌خواستیم و اقداماتی در مقاطع مختلف کردیم تا آن‌ها را پس بگیریم.

در زمان نخست‌وزیر امیراسدالله علم، جزیره سرّی (سیری) بی‌هیچ گفت‌وگو و سروصدایی به ایران بازگشت. درباره‌ی جزایر سه‌گانه مشکل از نوع دیگری بود و انگلستان به دلیل اهمیت استراتژیک این جزایر در تنگه‌ی هرمز حاضر به گفت‌وگو درباره‌ی آن‌ها نبود.

در ۱۹۷۱ انگلستان ناچار شد با ایران کنار بیایید، چون در سال ۱۹۶۸ اعلام کرده بود که می‌خواهد از خلیج فارس خارج شود و لازمه‌ی خروج انگلستان این بود تکلیف مستعمراتی که درست کرده بود، سرزمین‌هایی که پیش‌تر همه جزو ایران بودند، روشن کند. لاجرم به این فکر افتاد که این‌ها را سر هم و فدراسیونی درست کند و از سه قدرت اصلی منطقه، یعنی ایران و عراق و عربستان سعودی هم خواست که این‌ها را به رسمیت بشناسند. طبیعتاً چون پاره‌های خاک ما جزو این فدراسیون بود، ایران آن را به رسمیت نشناخت. خوشبختانه عربستان سعودی هم که اختلافات مشابهی با امارت ابوظبی داشت، آن را به رسمیت نشناخت.

صدام حسین نیز که با همه‌چیز مخالف بود، با این نیز مخالفت کرد و این تماماً به نفع ایران شد و انگلستان مجبور شد تا با قوی‌ترین قدرت منطقه کنار بیایید، چون اگر قوی‌ترین قدرت به رسمیت بشناسد، این فدراسیون بقا خواهد یافت. بنابراین مجبور شد با ایران کنار بیاید و در این اجبار از طریق مذاکره، جزایر را به ایران پس داد و قرارداد بسته شد. بنابراین نکته مهمی که در اینجا هست این است که موجودیت امارات را ایران تضمین کرد و هستی‌داشتن یا نداشتن آن‌ها به میل و خواسته‌ی ما بستگی داشت.

تفاهم‌نامه ۱۹۷۱ در چه شرایطی بسته شد؟

وقتی قرارداد نوامبر ۱۹۷۱ بسته شد، امارات متحده عربی اصلا وجود خارجی نداشت. ما با امارات شارجه و رأس‌الخیمه طرف بودیم. رأس‌الخیمه مدعی جزایر تنب بود که ایران حاضر نشد با آن هیچ‌گونه قراردادی ببندد؛ برای اینکه این جزایر ملک طلق ماست و آدم سر ملک طلق خودش با کسی قرارداد نمی‌بندد.

جزیره بوموسی وضعیت استثنایی دارد و از نظر جغرافیایی در وسط خلیج فارس واقع شده و مقداری از جزیره پایین خط منصّف خلیج فارس است و بنا بود خط منصف، خط مالکیت‌های دو طرف باشد و در نتیجه‌ تنگنای زمانی‌ای که انگلیسی‌ها به وجود آوردند، ایران مجبور شد این قرارداد را ببندد.

این تفاهم‌نامه بود یا قرارداد؟

تفاهم‌نامه مرحله‌ای از قرارداد است و ایران قرار نبود که قراردادی رسمی امضا کند. مهم اینکه در این تفاهم‌نامه هم ایران مشخص کرد که هرگاه بخواهد می‌تواند این جزیره را پس بگیرد و در این تفاهم‌نامه، این کاملا روشن و مشخص است.

مفاد این تفاهم‌نامه چیست؟

این تفاهم‌نامه، دربردارنده‌ی هفت نامه است:

سند اول، نامه‌ی شیخ شارجه به دولت بریتانیاست، بر این مبنا که ما حاضریم در این زمینه با ایران مذاکره کنیم.

نامه‌ی دوم، نامه‌ی وزارت خارجه‌ی بریتانیا به دولت ایران است، مبنی بر اینکه شارجه آماده مذاکره است.

نامه‌ی سوم، نامه‌ی دولت بریتانیا به ایران است که ما هم حاضر هستیم.

سند چهارم، اصل تفاهم‌نامه در شش ماده است.

ماده‌ی یکم این تفاهم‌نامه بسیار جالب است. این ماده می‌گوید: دولت ایران نیروهایش را در بوموسی مستقر خواهد کرد و پرچم ایران بر فراز قرارگاه نظامی ایران در اهتزاز خواهد بود. بنابراین از اول موجودیت ایران در آنجا نظامی بود و این حرف که ایران بوموسی را نظامی می‌کند، بی‌پایه است. دیگر اینکه طبق مقررات بین‌المللی، پرچم هر کشوری هر جا باشد، آنجا خاک آن کشور است.

ماده‌ی دوم می گوید که پرچم شارجه در قرارگاه پلیس شارجه در روستای بوموسی در اهتزاز خواهد بود، چون آن روستا اتباعی از شارجه داشت و ایران هم قبول کرد که به طور موقت آنجا باشد تا مسئله حل شود.

سند پنجم، نقشه‌ی رسمی بوموسی است.

سند ششم، نامه‌ی دولت بریتانیاست که همه‌چیز تکمیل شده است و شما می‌پذیرید.

نامه‌ هفتم جالب است و سند دولت بریتانیاست که ایران در جواب می‌گوید، ما این‌ها را قبول کردیم و این را برای شما روشن کرده باشیم -همچنان که در خود متن قرارداد هم اشاره شده است- هرگاه ایران احساس کند که از نظر امنیتی و استراتژیک، مسائلی در جزیره رخ می‌دهد که منافع ملی ایران را تهدید می‌کند، ایران به خودش حق می‌دهد که سراسر جزیره را تصاحب کند. این جزو قرارداد است، اما دولت‌های ایران ترجیحشان بر این بوده است که این ماده را اجرا نکنند، چراکه شارجه همیشه مطیع و طرفدار ایران بوده است و در ادعاهایی که ابوظبی و دولت امارات مطرح می‌کنند، شارجه هیچ شرکتی ندارد و مخالف است.

و رسما هم مخالفتش را اعلام کرده است؟

بله، در سال ۱۹۹۲ که این ادعاها مطرح شد، شیخ ابوظبی مطابق قانون اساسی کشور خودشان می‌بایستی از شارجه و رأس‌الخیمه تفویض اختیار بگیرد. شیخ رأس‌الخیمه تفویض اختیار کرد، اما شیخ شارجه گفت: من به هیچ وجه چنین نمی‌کنم و ما با ایران قرارداد داریم و راضی هستیم و با ایران دوستیم و هرگز چنین نمی‌کنم و به شما هم چنین اجازه‌ای نمی‌دهم و سپس جلسه را ترک کرد و رفت. این اجازه هنوز هم داده نشده است.

پس چنین ادعایی از سوی امارات متحده غیرقانونی است؟

بله، ادعای امارات غیرقانونی است، چون این حق را باید از شارجه می‌گرفت که نداده است و در غیاب شیخ شارجه، این تصمیم را گرفته که کاملا غیرقانونی است.

از سوی دیگر نیز ادعای امارت غیرقانونی است، چون طبق قانون اساسی امارات متحده عربی، ریاست اتحادیه باید هر پنج سال بین شیوخ امارات مختلف دور بگردد، ولی از ۱۹۷۱ تاکنون، شیخ ابوظبی همچنان این سمت را غصب و دیگران را محروم کرده و این غیرقانونی است.

طبق همان قانون اساسی پس از مرگ رئیس امارات باید نایب‌الرئیس -که شیخ دوبی است- جایش را بگیرد. چنین نشد و ولیعهد ابوظبی، رئیس امارات شد. این کار غصب و غیرقانونی است.

بنابراین ادعاهای امارات از طرف حکومتی پیگیری می‌شود که در کشور خودش و بر اساس قانون اساسی خودش، دو بار غاصب است و علاوه بر این، شیخ شارجه به او تفویض اختیار نکرده و لاجرم کل بحث غیرقانونی است و به هیچ جا نخواهد رسید همانطور که در ۲۰ سال گذشته به هیچ جا نرسیده است.

مگر پیش از سال ۱۹۹۲ چنین ادعاهایی مطرح نبود؟

در یک دوره‌ای از ۲۲ کشور عربی، ۲۰ کشور عربی مخلص ایران بودند. همین شیخ رأس‌الخیمه و شیخ ابوظبی جرات جیک‌زدن نداشتند. چرا که در آن زمان این کشورها قدرتی نداشتند. در آن دوره مصر، سر کشورهای عربی، بهترین روابط را با ایران داشت. ملک فیصل، سلطان عربستان سعودی، بهترین روابط را با ایران داشت. ملک حسین، سلطان اردن، نوکر دولت ایران بود. عمان هم همیشه با ایران دوست بود؛ آنهم دوستی وفادار. قرارداد الجزایر که بسته شد، صدام حسین هم جزو نوکران ایران درآمد. حافظ اسد هم یکسال بعدش به تهران آمد و ۳۰۰ میلیون گرفت و جزو مخلصین شد. حتی یاسر عرفات هم به تهران آمد و ۱۰۰ میلیون گرفت و رفت.

به عبارتی هم‌پیمانی این کشورها با قدرت‌های جهانی آن‌ها را گستاخ کرده است؟

بله، باید قوی باشی تا تو را نخورند. این قانونِ ژئوپلتیک است. ژئوپلتیک، بحث قدرت است. هر کس قدرتش بیشتر باشد کارش بهتر پیش می‌رود. شیخ شارجه که قرارداد را بست، ایران برای نشان‌دادن حسن نیتش سه میلیون پوند به شیخ شارجه کمک کرد. شیخ رأس‌الخیمه درخواست ۳۰ میلیون پوند از امیرخسرو افشار، نماینده ایران در مذاکرات مربوط به این جزایر و سفیر ایران در لندن، کرد. افشار به این شیخ گفت که این جزایر از آنِ ماست و جزایر خودمان را نمی‌خریم و اگر به شارجه هم پولی دادیم، صرفا برای کمک بود، چراکه از در دوستی در آمده بود. دل شیخ رأس‌الخیمه که هنوز هم هست، شکسته است، چراکه رقیبش پولی گرفته است و او نتوانسته.

آیا این سخن درست است که ایران با دست‌کشیدن از ادعایش بر بحرین، حاکمیتش را بر جزایر سه‌گانه تثبیت کرد؟

ابداً اینگونه نیست. این افسانه‌ی ضدایرانی را الاهرام مصر در سال ۱۹۶۸ اعلام کرد. الاهرام هم به صورت خبر منتشر نکرد، بلکه به صورت سئوال نوشت: آیا درست است که ایرانیان با دادن بحرین، این جزایر را پس گرفتند؟ می‌دانید مفهوم حقوقی این مطلب چیست؟ مفهومش این است که این جزایر مال ایران نبوده است، بلکه ما آن را در برابر بحرین معاوضه کرده‌ایم! متاسفانه بسیاری از ایرانیان نفهمیده این را تکرار می‌کنند. تکرار این بحث از طرف ایرانیان، خیانت به ایران است. برای اینکه خدشه در حقانیت حقوقی ایران نسبت به این جزایر ایجاد می‌کند، چراکه جزایر سه‌گانه ملک طلق ماست و ما براساس قرارداد پس گرفته‌ایم.

در ضمن من هم با امیرخسرو افشار، نماینده ایران در مذاکرات مربوط به این جزایر، و هم با سر ویلیام لوس، نماینده بریتانیا در مذاکرات مربوط به این جزایر، صحبت کردم و از هر دو این سئوال را پرسیدم که هر دو قاطعاً گفتند، چنین چیزی نیست. پس الاهرام کار خودش را کرد و با تیتر مسخره‌ای که زد و آن را به صورت سئوال مطرح کرد، این شبهه را انداخت.

در ایران نیز این‌هایی که با رژیم پیشین مخالف هستند، چون هر کاری که آن رژیم کرده، غلط است این حرف‌ها را پیگیری می‌کنند از جمله بعضی‌ها که هنوز همچنان ایران را متهم می‌کنند که ژاندرم خلیج فارس بوده است. این حرف‌ها را حزب دمکرات امریکا و بی.بی.سی برای تخفیف‌دادن نقش جدید ایران در منطقه پس از خروج بریتانیا درست کردند.

چرا ایران در زمانی که در اوج قدرت نظامی و نفوذ منطقه‌ایش هست، از ادعایش بر بحرین دست می‌کشد؟

بحرین مال ما نبود. بحرین در سال ۱۸۶۱ در زمان ناصرالدین شاه قاجار و از سوی سرهنگ پری و نیروی دریایی بریتانیا از ایران جدا شد؛ نه در ۱۹۷۰٫ شیخ بحرین، شیخ محمد آل‌خلیفه، به ناصرالدین شاه نامه نوشت که به داد ما برسید و او اصلا جوابش را نداد. وی به شاهزاده فارس که از بستگان نزدیک ناصرالدین شاه بود، نامه نوشت که به داد ما برسید و او هم جواب نداد. در اثر بیچارگی و بدبختی به شیخ بندر لنگه، القاسمی، متوسل شد. او غیرت ایرانی نشان داد و قایق ماهیگیری فرستاد تا با انگلستان بجنگد که آن‌ها قایق‌ها را به توپ بستند و به هوا فرستادند. بحرین آن هنگام رفت. از آن تاریخ، انگلیسی‌ها هر چه گدا و گشنه در دنیای عرب بود به بحرین کوچاند و اکثریت جمعیت بحرین، عربی شد.

در زمان قاجار، ادعایی بر بحرین وجود نداشت. رضاشاه این ادعا را به دلایل خاصی مطرح کرد. هدف او این نبود که بحرین را به ایران برگرداند، بلکه وی برای رقابت با انگلستان در خلیج فارس و برانگیختن احساسات ملی چنین کرد. این ادعا در زمان محمدرضا شاه هم بود تا اینکه انگلستان سیاست خروج از خلیج فارس را در پیش گرفت. در آن هنگام، ادعا بر بحرین به کلی علیه منافع ملی و مزاحم آقایی‌کردن ایران بر منطقه بود و چنین بود که ایران از ادعاهایش به درستی دست کشید.

به عنوان پرسش پایانی، آینده دعوی‌ امارات متحده بر سر جزایر سه‌گانه ایرانی را چگونه می‌بینید؟

این حرف‌ها به هیچ جا نخواهد رسید. در ضمن باید بگویم که سفر آقای احمدی‌نژاد همه‌ی تردیدهایی را که دو وزیر خارجه پیشین آفریده بودند که هر دو بیرون شدند و دومی با فضاحت از کار برکنار شد، برطرف کرد.

در زمان وزارت منوچهر متکی، وزارت خارجه کتابی چاپ کرد تا ثابت کند که جزایر از آنِ امارات است! همچنین وقتی شورای وزیران خارجه اتحادیه عرب به سازمان ملل متحد علیه ایران شکایت کرد، آقای متکی در جلسه شکایت علیه کشورش شرکت کرد! این چیزها بود که احمدی‌نژاد را وادار کرد که اینجوری بیرونش کند. این کاری که احمدی‌نژاد کرد بسیار عالی بود، چون آن کارها تحت اغواگری‌های شیخ شیطون قطر صورت گرفته بود.

شیخ قطر در سال ۲۰۰۴ حمله‌ی نظامی به جزیره بوموسی کرد و ایرانیانی را کشت. وزیر خارجه وقت، کمال خرازی بود که به مطبوعات دستور داد حرفش را نزنید و این تردیدآفرینی در مالکیت ایران بود.

bamdadkhabar

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در مِی 3, 2012 در Uncategorized

 

ایران جاویدان من – آناهیتا ترکمان

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در مِی 1, 2012 در Uncategorized

 

برچسب‌ها: ,

دمیدن در شیپور بد آهنگ فدرالیسم تامین کننده منافع چه کسانی است؟

April 28, 2012.شنبه 9 اردیبهشت 2571

انتخاب منش و دیدگاه سیاسی از بدیهی‌ترین اصولی است که در یک سامان دموکراتیک به آن احترام گذارده می‌شود. همانگونه که آزادی بیان و باورهای دیگر به عنوان ارکان حقوق بشر مورد تاکید و احترام است و به تعبیری انسانها آزاد هستند که آزد بیاندیشند و باورهای خود را بیان کنند.
اما درسوی دیگر این دیدگاه دموکراتیک مقوله‌ای است به نامه مقوله منافع ملی که دولتمداران و سیاست پیشگان دموکراتیک و منتخبان ملت تلاش می‌کنند برای تامین این مهم تلاش کرده و همه توان خویش و ملت را در این راه به کار بندند.
در آمریکا ی دموکراتیک! و مدعی حقوق بشر که اساسش بر پایه سیاست‌های کاپیتالیسم دو حزب جمهوری‌خواه و دموکرات استوار گشته داشتن هر اندیشه و باوری مجاز است اما وقتی سخن از استقلال‌طلبی ایالتی مانند تگزاس مطرح می‌شود کتابچه طلاکوب دموکراسی و حقوق بشر را در صندوقچه کاخ سفید گذاشته و درش را هم چند قفله کرده و پاسخ آن استقلال‌طلب را با سرب مذاب می‌دهند.
در باسک اسپانیای دموکرات و در کبک کانادای پهناور و آزاد، در اسکاتلند و ایرلند این سرزمین‌های مستعمره بریتانیای سلطنتی نیز داستان به همین شکل است و سالهاست که گزینه سرب مذاب تنها گزینه روی میز این سیاست مداران مدعی دموکراسی و حقوق بشر است. سیاستمدارانی که در عرصه بین‌الملل به تنها چیزی که می‌اندیشند تامین منافع ملی خودشان و شهروندان درجه یک کشورشان است و در این راه از هیچ جنایتی فروگذار نخواهند بود، همانگونه در که در گوشه گوشه جهان شاهد هستیم، جهانی که در سیطره جنگ افرزوان سالهاست که روی آرامش به خود ندیده است و شگفتا که همین جنگ افروزان مدعیان دروغین دموکراسی و حقوق بشر نیز هستند.
این جماعت از سویی در پی همبستگی بین جهان غرب و اروپا هستند و به سویی اتحاد و همبستگی گام بر می‌دارند و از سویی دیگر در کشورهای دیگر در صدد آن هستند تا با تطمیع مشتی فرصت‌طلب و خشونت‌گرا و شیفتگان شهرت و قدرت دست به تفرقه و چند دستگی ملی زده و کشورهای بزرگ را چند پاره نمایند تا گزیده‌تر بتوانند به خواست‌های استعماری خود برسند.
و گاهی بنگاه‌های تبلیغاتی غربیان چنان سهمگین و گسترده در این باره عمل می‌کنند که مخاطبان بی‌مایه جو گیر شده و حتا ممکن است نام و تبارخویش را نیز بر اثر این تبلیغات خانمان بر باد ده فراموش کند.
و شوربختانه گویا این بمباران تبلیغاتی در مورد بعضی از ما ایرانیها و از بد روزگار فعال و مبارز سیاسی نما! هم بی‌تاثیر نبوده و تداعی‌گیر آن داستان ملا نصرالدین شده است که دروغی را گفته بود و خودش هم دروغش را باور کرده بود.
جناب آقای حشمت الله تبرزدی بعد از آن اشتباه بزرگ سیاسی که در زمینه تجویز فدرالیسم برای ایران بیان داشته بودند، شوربختانه در12 فروردین امسال نیز با نوشتاری دیگر بر همان تئوری زشت و ضد ملی صحه گذاشته و آن را تایید و تاکید دوباره نمودند.
بعد از نقد اینجانب به ایشان در باره آن پیام ویدوئویی ضد میهنی، تعدادی از دوستان بیان داشتند که آقای تبرزدی نا‌آگاهانه و بدون منظوری چنین حرفی را بیان داشته‌اند و از روی نیت خاصی نبوده! اگر چه واقعیت اظهر من الشمس بود اما گفتیم انشاله که گربه است. تا اینکه آن حضرت در آخرین نوشتار خود آب پاکی را بر دستان دوستان خوش‌باور و ساده‌دل ما ریخت و آن مبحث را به شدت مورد دفاع قرار دادند.
ایشان گذشته‌ی خود در باره جنگ هشت ساله ایران با عراق را مورد ملاک و داوری قرار می‌دهند که باید گفت اگر ملاک داوری در مورد شما گذشته شما باشد که قطعا بیراه رفتن است چون خودتان بهتر از هر کسی می‌دانید هیچگاه بر یک باور و منش استوار و ثابت نبوده‌اید که اکنون گذشته شما مورد داوری قرار گیرد و بهتر است از این مقوله گذر کنیم و اینکه در گذشته چه کرداری داشته‌اید اگر چه مورد ستایش است اما ملاک میزان پایبندی شما به اصول ملی و آزادیخواهی شرایط کنونی شماست که شوربختانه بارها و بارها تا کنون از آن عدول کرده‌اید و چه بسا بوده‌اند کسانی که به مراتب از شما و خانواده شما هزینه‌ی بیشتری در جنگ متحمل شده‌اند اما سر انجام کارشان خرامیدن در آغوش بیگانگانه بوده و در ثانی هیچ ایرانی میهن‌پرستی نمی‌تواند نسبت به انجام وظایف میهنی خود منتی بر سر مردم و کشورش داشته باشد.
زندان با همه دشورای‌هایی که ممکن است داشته باشد دو حسن بزرگ دارد و آن خلوت و تنهایی است که اجازه می‌دهد انسان تمام گذشته زندگی خودش را مروری دوباره کرده و درصدد جبران اشتباهات برآید و حسن دیگر آن فرصت اندیشیدن و مطالعه است که در بیرون از زندان انسان کمتر چنین فرصتی را دارد.
در نتیجه پیشنهاد می‌کنم جناب آقای حشمت الله تبرزدی با توجه به تجربه‌ی سیاسی گذشته خویش این دو فرصت را از دست ندهند.
بی‌گمان وقتی بشود از زندان مخوف رجایی شهر پیام ویدئویی و بیانیه منتشر کرد این امکان نیز وجود دارد که به کتاب و منابع مطالعاتی پیرامون فدرالیسم و تاریخ ایران و جهان نیزدسترسی پیدا کرد.
کاش می‌توانستیم بیش از هر‌گونه اظهار نظری درباره هر چیزی نسبت به آن مطالعه می‌کردیم و سپس نسخه می‌پیچیدیم. آن هم درباره مسئله کلان و مهمی چون نحوه اداره و تمامیت ارضی کشوری به نام ایران که این روزها هر گرد از راه رسیده‌ای به خودش این اجازه را می‌دهد که در مورد تمایمت سرزمینی ایران اظهار نظر نماید و عده‌ای نیز در حمایت از کردار نابخردانه او برایش هلهله می‌کشند و سوت و کف می‌زنند و او را در حد قامت یک مبارز ملی به عرش می‌برند غافل از آنکه در نگاه ملت ایران قهرمان ملی کسی است که برای آرمان‌های ملی به مبارزه بر خیزد و هزینه بدهد نه آرمان‌های بیگانه خواسته و ضد ملی و به جا خواهد بود که کنشگران و مبارزین میهنی بیش از این سکوت و تعارفات را به کناری نهاده و راه خودشان را از راه کسانی که در پی تامین خواست دشمنان ملت ایران هستند جدا نمایند که بی‌گمان تاریخ این مردم داوری درستی از کسانی که به کژراهه گام نهاده‌اند نخواهد داشت.

پاینده ایران,اشکان رضوی

ashkan.rzv@gmail.com

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در آوریل 28, 2012 در Uncategorized

 

برچسب‌ها: ,

نسرین ستوده امروز کاندیدای مهمترین جایزه حقوق بشر: «هزگز از لوح دل وجان نروی»

 
بیان دیدگاه

نوشته شده توسط در آوریل 24, 2012 در Uncategorized